هرچي فكر كردم ديدم يكم از ادبيات فاصله بگيريم بهتره !!!!!!
مي خوام كمي از هولوگرافيك باهاتون صحبت كنم !!!!
جهان هولوگرافیک آن جـهانی است که هر قطعه کوچک و هر ذره
آن قطعه، تمام ویژگیها و اطلاعات کل را در بر دارد، یعنی تمامی محتوای کل در هر جزء نیز مستتر است. و این
بهواقع خصلت مغز ماست که ساختاری هولوگرافیک دارد، و خاطره و درد و تجربه و برخی چیزهای دیگر را نهتنها
در مغز که در هر ذرة کوچک آن نیز نگهداری میکند و نیز همین خصلت کلـی این جـان ماست کـه جهانی
هولوگرافیک است
از آنجا که وجه عمیق واقعیت موجود جهان ما امواج و ذرات متحرک لامکان و فرکانسهای بیشماری است که در
هر لحظه هرجا هستند، که هم موجاند و هم ذره، و تمام جهان ما، کهکشانهای ما و حتی فضاهای خالی ما را احاطه
کردهاند، این جهانی است که در آن سنگ وکوه و خاک و آب دارای شعورند و میتوانند آگاهانه به امواج یا ذرات
ساطعشده از ذهن ما پاسخ دهند. و از طرفی آگاهی انسانی نیز علاوه بر موج میتواند خاصیت ذره داشته باشد و طبق
قانون لامکان ذرات زیراتمی، میتواند هر لحظه هرجا باشد
از منظری دیگر، شواهدی در کار است که نشان میدهد جهان ما و هرچه در آن است – از دانههای برف تا درختان کاج
تا شهابهای فروافتاده و الکترونهای چرخان – همگی فقط تصاویر شبحوار، یا فرافکنشهایی از سطح واقعیتی است،
چنان دور از واقعیت خاص ما، که تقریباً ورای مکان و زمان قرار میگیرد. معماران اصلی این ایده حیرتآور دو تن
از بـرجسـتهترین مـتفکران جـهان هستند: اولی دیوید بوهم، فیزیکدان دانشگاه لندن و هوادار اینشـتین و
یکــی از مهمترین فیزیکدانهای کوانتوم، و دیگری کارل پرییرام، مـتخصص فـیزیولوژی اعصاب، از
دانشگاه استنفورد و نویسنده کتاب درسی فیزیولوژی اعصاب به نام زبانهای مغز. جالبتر اینکه بوهم و پریبرام
هر دو، مستقل و جدا از یکدیگر، به این نتایج رسیدند و هر دو نیـز در دو مسیر کاملا متفاوت کار میکردند.
بوهم تـنها سالها پس از نارضایتی نسبت به نابسندگی نظریههای معمول در جهت تبیین همه پدیدههای موجود در
فیزیک کوانتوم، و پرییرام نز به علت عدم توفیق نظریههای معمول جهـت تبیین پارهای معماهای فیزیرلوژی
اعصاب، به ماهیت هولوگرافیک جهان اعتقاد پیدا کرده بودند. با این حال، پس ازکسب این عقاید، بوهم و پریبرام
به زودی دریافتند که الگوی هولوگرافیک جهان میتواند پارهای رمز و رازهـای دیگر را نیز توضیح دهد، از جمله
: ناتوانی آشکار هرگونه نظریه، قطع نظر از اینکه تا چه حد ادراکپذیر باشد، در توضیح و بررسی همه پدیدههایی
که در طبیعت موجودند؛ توانایی افرادی که تنـها با یک گوش میتوانند منبعی را که صدا از آن ساطع شده بخوبی
مشخص کنند؛ و قابلیت مـا در تشـخیص چـهره کسـی که سالهاست او را ندیدهایم، در حالی که بسیار تغییر
کرده است. اما جذابترین جنبه الگوی هولوگرافیک این بود که این الگو طیف وسیعی از پدیدههایی بسـیار
گریزان و دور از دسـترس را بـه نـاگـاه بـامعنا و فـهمیدنی میساخت؛ پدیدههایی که قاعدتا خارج از قلمروی
فهم علمی قرار میگرفتند. از جملب تلبهپاتی، پیشآگاهی، احساس عرفانی وحدانـیت و یکـی شـدن بـا کـل
کائنات، و حتی «جنبش فراروانی» یعنی توانایی ذهن در به حرکت آوردن اشیا بیآنکه تماسی در کار باشد.
برای تعداد فزایندهای از دانشمندانی کـه الگـوی هـولوگرافـیک را دریـافته و پذیرفته بودند، به زودی روشن شد
که این الگو میتواند کمابیش کـلیه تـجربیات رازآمیز و فراهنجاری انسان را توضیح دهد، و در این شش هفت
سال گـذشته این الگو پیوسته محققان و دانشـمندان مـختلف را جـذب خـود کرده و تعداد فزایندهای از پدیدههایی
را که قبلا تبیینناپذیر و ناممکن بود تـصریح و روشن کرده است.
:: بازدید از این مطلب : 724
|
امتیاز مطلب : 330
|
تعداد امتیازدهندگان : 97
|
مجموع امتیاز : 97